-
تقدیم به آنهایی که خود می دانند
10 دی 1388 02:36
بیرون شبی که پوشانیده مرا شبی سیاه همچون جهنمی از کران تا کران، حق گذار سرنوشت خویشم چرا که روح من تسخیر نمی پذیرد. در چنگال بی رحم فرصت ها، بر خود نلرزیدم، فریادی بر نیاوردم، و سرم در زیر چماق حوادث تنها خونی ست، نه به زیر افکنده. آن سوی این میدان اشک و خشم هیچ جز دهشت سایه ها نمی درخشد. با این همه، زمان تهدید در من...
-
لکه
28 آبان 1387 01:27
- چی شده؟ -هیچی... . خواب دیدم. - خوب؟ - نمی دونم. - یعنی چی؟ - نمی دونم. خیلی بی معنی بود. یادم نمیاد. - هوم.. کجا می ری الآن؟ - آب بخورم. ... - بیداری؟ - آره. - خیلی عجیب بود. ولی یادم نمیاد. - حالت بده؟ - نه. خوبم. ... - خوابیدی؟ - نه.
-
داستان استریت
2 شهریور 1387 07:37
- وقتی بچه هام واقعا کوچیک بودن، باهاشون یه بازی می کردم. به هر کدوم یه تیکه چوب می دادم و - یکی واسه هر کدوم- بعد می گفتم « اونا رو بشکنین. » البته که خیلی راحت می تونستن این کارو بکنن. اون وقت می گفتم « اونارو مثل یه دسته چوب ببندن و بعد بشکونن. » البته که نمی تونستن. بعد می گفتم « این دسته چوب... این خانواده ست.»
-
Empyrium
19 مرداد 1387 05:38
اندوه عاشق آه ای ماه راز آمیز، امشب درخششت مرا سحر می کند محروم از خوابم می سازد، تا من زیر نورت پرسه زنم. قلب مرا تازه کن تا آخرین پرتوات بدرخش، خواب را حرام کن، پیش از آن که ابرهای سیاه پنهانت کنند... می دانم نمی تواند ابدی باشد! هیچ عشقی مرزهای زمان را فتح نکرده است! هیچ زیبایی جاودان نیست، حتی زیبایی تو! افسوس...
-
بر فراز ابرها
18 مرداد 1387 02:06
- می تونم فردا ببینمت؟ - فردا به یه صومعه می پیوندم.
-
پول
16 مرداد 1387 01:58
- اون تو رو می زنه.. واسه همه ی اونا تو چیزی بیشتر از برده نیستی.. عجیبه که چرا خودتو تو رودخونه پرت نمی کنی. منتظر معجزه ای؟ - منتظر چیزی نیستم.
-
زن ۲
9 مرداد 1387 01:32
مرد. زن. انسان. خدا
-
Empyrium
3 مرداد 1387 03:14
آه، ای پرسه زن! آیا آواز غمناک باد را نمی شنوی؟ که چگونه سکونِ هر لحظه را به تو اشارت می دهد؟ گوش بدان می سپری؟ از کدام حکایت اندوهناک، امشب سخن می گوید؟ از کدام تراژدی دور؟
-
حیاط
27 تیر 1387 15:33
نزدیک خانه ی ما دره ایست که معتاد ها از آن پایین می روند و بر می گردند.
-
چنگیز
9 تیر 1387 02:26
- چنگیز؟ کجایی؟... آقا گوشی موبایل داری؟ - آره. - شماره ی چنگیز و می گیری؟ - باشه. - 0912 ... بلدی شمارشو؟ چنگیزو؟ - نه. از کجا باید بشناسم؟ ... - الو. چنگیز من اینجام. الان دیدمت. کنار این پسره.
-
در ستایش رقص
6 تیر 1387 02:38
رام دا دا دی دام دا دام نا نا نا را دا را دا را دام دا دام نا نا نا نا نا نا
-
در اوج
15 خرداد 1387 16:01
موسیقی رقص فضا را پر کرده بود. وحید،جوان ۲۲ ساله کنار گوش دختری که جلویش ایستاده بود، داد زد: « پاتونو بر می دارید؟» دختر مو بور برگشت. با تکان دادن سر و لبخندی بر لب به او فهماند که حرفش را نشنیده است. «پاتونو. پاتونو از رو پام بر می دارید؟» و به پایین اشاره کرد. «آه. بله. حتما.»
-
شبیخون
11 خرداد 1387 03:52
بر من سایه انداخته ای. بی رحمانه سنگینی ام را افزون می کنی. بعد آب می شوی و غسل تعمیدم می دهی.
-
گوست داگ: زرنگی احمقانه است
4 خرداد 1387 03:15
همذات پنداری عجیبی با آن سگ قهوه ای ولگرد می کنم که دور از همه ی بازی ها، بی خودانه به گوست داگ چشم می دوزد. وقتی آن شب دو بار آن دو نفر از من پرسیدند: «یک سگ قهوه ای این دور و بر ندیده ای؟» معنی حرفشان را نفهمیدم.
-
زرنگی احمقانه است
12 اسفند 1386 09:33
او می خواهد پر کند. می خواهد به اوج برسد. ببرد تا ببازد. دوست شود تا دشمن. او می خواهد بشوید تا پاک شود.
-
بستن
19 مرداد 1386 03:08
تمام پنجره ها بسته ست. اما صدای جیغ می آید و من به پوست تخمه ها خیره می شوم. منتظرم که هیچ اتفاقی نیفتد. پنجره ای را باز می کنم. باد می آید. می بندم. پنجره ای دیگر. بوی تریاک. می بندم. دوباره می نشینم به تخمه شکستن. با دست دیگرم لای کتابی را باز می کنم. ورق می زنم. چیزی نمی فهمم. منتظرم هیچ اتفاقی نیفتد. تلفن که زنگ...
-
گرگ و میش
28 تیر 1386 00:53
تراژدی این نیست که همه در گه فرو رفته ایم. تراژدی این است که به فکر بیرون آمدن از آن نمی افتیم.
-
زن ۱
19 خرداد 1386 03:09
هر آنچه زن را عصبانی کند جلوه ای از امر واقعی ست. خشونت، زشتی، فحش، کثیفی، بلند شدن صدای فیلم پورنو در یک مجلس رسمی، باید آرمانی تلقی شود. چرا که زن امروز در حکم ایدئولوژی ست، در حکم پاسدار و تثبیت کننده ی بورژوازی و وضع موجود. بورژوازی وابسته به زن است و زن وابسته به آن. آیا تسلیم به جای ایستادگی، دوروئی به جای...
-
گفتار مازوخولیایی
13 خرداد 1386 03:33
چرا نمی توان دیگر بار اراده ی سوژه را باور کرد؟ مگر چه چیزی در غرق شدن در شعر ها و باورهای ابلهانه و روشنفکرانه ی پست مدرن مد روز است؟ آنچه همه را نشئه ی گفتار مازوخولیایی می کند چیست؟ آیا تسلیم نشدن در برابر آنچه به بیماری کودکانه ی نسبی گرایی٬ جنون خودخواسته و معناگریزی شهوت زا تبدیل شده حماقت است؟
-
دلقک
11 اردیبهشت 1386 01:37
من با هزار ذوق و شوق این را برای تو می نویسم. تو را که می بینم من دلقک، رام می شوم. با هزار ذوق و شوق این را برای تو می نویسم. اما یک چیز، یک چیز شوم و ناب، به من هشدار می دهد که تو دروغ هستی.
-
آبی و قرمز
25 فروردین 1386 01:34
هیج بهانه ای برای دوست داشتن پیدا نمی کنی؟ می ترسی اسیر رانه ها شوی؟ حالا اسیر جه هستی؟ اما من عادت کرده ام آشغال بخورم. تو هم بیا و بخور. آبجو هم هست.
-
برای چی با من حرف نمی زنی
17 شهریور 1385 04:23
منتظر من می مونی؟ برای ژیدا کردن یک راه حل ـ ببخشید پیدا کردن یک راه حل اول باید به صورت مساله نگاه کرد. صورت مساله رو می توان از همون اول با مداد سرمه ای پاک کرد. من به هیچکس نمی گم که تو دندون هات بخیه خورده. شب ها که بیدار هستم یعنی خواب سراغم نمیاد، باید غرغر های خودم را تحمل کنم. دیدی این مستر دی. دودرت کرد؟...