موسیقی رقص فضا را پر کرده بود. وحید،جوان ۲۲ ساله کنار گوش دختری که جلویش ایستاده بود، داد زد: « پاتونو بر می دارید؟»
دختر مو بور برگشت. با تکان دادن سر و لبخندی بر لب به او فهماند که حرفش را نشنیده است.
«پاتونو. پاتونو از رو پام بر می دارید؟» و به پایین اشاره کرد.
«آه. بله. حتما.»
بر من سایه انداخته ای. بی رحمانه سنگینی ام را افزون می کنی. بعد آب می شوی و غسل تعمیدم می دهی.
همذات پنداری عجیبی با آن سگ قهوه ای ولگرد می کنم که دور از همه ی بازی ها، بی خودانه به گوست داگ چشم می دوزد.
وقتی آن شب دو بار آن دو نفر از من پرسیدند: «یک سگ قهوه ای این دور و بر ندیده ای؟» معنی حرفشان را نفهمیدم.